ارزيابي آثار منتسب به امام رضا (ع)
عصر امام رضا عليه السلام از دو جنبه دانشي و سياسي داراي بيشترين اهميت تاريخي است. واقعيت اين است که در نيمه ي نخست سده ي 2 ق بسياري از مسيرهاي گوناگون در تدوين مباني مباحث فقهي از سوي عالمان مذاهب مختلف
نويسنده: فرامرز حاج منوچهري
مقدمه
عصر امام رضا عليه السلام از دو جنبه دانشي و سياسي داراي بيشترين اهميت تاريخي است. واقعيت اين است که در نيمه ي نخست سده ي 2 ق بسياري از مسيرهاي گوناگون در تدوين مباني مباحث فقهي از سوي عالمان مذاهب مختلف پيموده شده بود و در همان زمان نزد اماميه هم فقه جعفري که بازتاب انديشه ي فقهي امام محمدباقر عليه السلام و برسازي آن توسط امام جعفر صادق عليه السلام روي نموده بود، در مسير تدوين نهايي گام برمي داشت. در اين عصر همچنين مباحث کلامي از سوي گروه هاي مختلف فکري به اوج خود رسيده بود و بسياري از موضوعات دقيقه مورد بررسي متکلمان قرار مي گرفت. اين موضوع البته در محافل اماميه نيز راه داشت. اگرچه خود امام جعفر صادق عليه السلام را بايد متکلمي تمام عيار دانست، ادامه دهندگان امامت نيز مبتني بر نيازهاي جامعه لاجرم در مقام آموزش و پاسخ دهي به پرسش هاي محتمل، به اين مباحث توجه عام داشتند. دومين جنبه ي داراي اهميت در عصر رضوي، در مباحث سياسي روي مي نمايد. در سخن از حيات اجتماعي - سياسي اماميه، برگيري روشي اعتدال گرايانه در هم زيستي با پيروان مذاهب و اديان ديگر، از سويي برخاسته از عقلانيت عاملان اصلي مذهب، و از ديگر سو بر انديشه ي تقيه استوار گشته بود. در واقع در طي زمان با استفاده از اصل تقيه امکان زيستي متعادل در کنار پيروان ديگر مذاهب و نيز دارندگان حشمت و قدرت سياسي، با ابتنا بر مباني مُثبِت اهل بيت عليهم السلام، صرفاً در حد رفع و دفع ضرر براي اماميه و اماميان، با حکومت هاي جائر مماشات مي کردند. در اين بين احساس نياز مأمون به شخص امام رضا عليه السلام و درخواست وي براي حضور امام در دربار، و نيز درک موقعيت حساس اجتماعي - سياسي شيعيان از سوي امام رضا عليه السلام، عملکرد منفعل اماميه را به رويکردي فعال بدل نمود. بدين ترتيب در چنين وضعيتي نيازسنجي اجتماعي، هم از منظر مذهبي و هم از ديدگاه سياسي و اجتماعي امام را در مقام رفع شبهات و پاسخ گويي به پرسش هاي ايشان وامي داشت. لذا مبتني بر اين اوضاع، عصر رضوي در طول تاريخ به عنوان يکي از بحث برانگيزترين دوره هاي تاريخ امامان شيعه خاصه در مبحث تدوين و تأليف آن امام بزرگوار شناخته مي شود.در سخن از تأليف يا انتساب آثاري به امام رضا عليه السلام، پيش از هر چيز بايد گفت در واقع ايشان در قالب ادامه دهنده ي راه پدر بزرگوار خود حضرت امام کاظم عليه السلام، در استوارسازي و تحکيم مباني اصول اعتقادي و اشاعه ي آن در سطحي گسترده گام نهاد. در اين جايگاه و در مبحث تأليف از سوي امام رضا عليه السلام، هر دو امکان سلبي و ايجابي در وادي تأليف و تدوين توسط آن حضرت محتمل مي نمايد، موضوعي که در طول تاريخ بسيار مورد توجه عالمان مختلف بوده و هر يک با دلايلي هر از گاهي يکي از دو کفه ي امکان را سنگين کرده اند.
امام عليه السلام حلقه اي از زنجيره ي ولايت - در سخن از آثار منسوب به امام رضا عليه السلام پيش از هر چيز بايد اذعان داشت که فارغ از پذيرفتن يا نپذيرفتن اين دست انتساب ها، نکته کليدي در بررسي آثار منتسب به آن جناب عبارت از آن است که امام عليه السلام از آن رو که خود را يکي از حلقه هاي زنجيره ي ولايت و ادامه دهنده ي مسير امامان پيشين مي داند، در اصلي ترين انديشه هاي کلي، ادامه دهنده ي راه و انديشه و سخن پدران بزرگوار خويش است. در اين رويکرد که بر سلسله ي ولايت بنا شده، فرد فردِ امامانِ خاندانِ امامت نه فقط جمعي متشکل از 12 امام به آغازگري حضرت علي عليه السلام است، بلکه ايشان در مفهوم يک پيکره ي منسجم امکان حضور مي يابند؛ پيکره اي که در کردار و رفتار، آراء و عقايد، و تمامي نمودهاي زيستي خويش، به نمايش گزارنده ي يک سنت اند. نکته ي ظريف در اين انديشه عبارت از آن است که به رغم درک جايگاه عميق شخصيتيِ هر يک از افراد اين امامان بزرگوار به مثابه ي شکل و صورتي از شاکله اي کلي و حلقه هايي از زنجيره ي ولايت، خود ايشان دارنده ي شخصيتي به انفراد بوده که در همان مباني کلي امامت و ولايت در قالبي فردي امکان بروز و نمود مي يابد.
لايه بندي منابع پردازنده به آثار منسوب به امام عليه السلام - اختلاف نظري در اين نيست که بيشترين داشته هاي شيعي در ميراث امامي از روايات برجاي مانده از امامان عليه السلام در منابع است. در همين راستا، آموزه هايي در موضوعات فقه، کلام، سياست، اخلاق، و غيره، خاصه در روايات امام رضا عليه السلام بروز و نمودي گسترده دارد. تقريباً کتاب تأليف شده اي در محافل امامي از امهات اماميه تا کلام و تفاسير و غيره يافت نمي شود که به نوعي وامدار آن جناب نباشد و از آن حضرت روايت و نقلي در مباحث گوناگون نکرده باشد. بدين ترتيب حجم بالايي از روايات آن امام گرد آمده است که در تلاشي براي لايه بندي آنها مجموعه اي از سخنان، رسالات، پاسخ ها و جز آن، امکان تفکيک آنها وجود دارد. اين روايات در متون مختلف، گاه به صورت کامل و گاه تنها بخشي از آن، و گاه تنها در حد اشاره در منابع آمده است. البته در اين منابع بروز مواردي خاص برخي دشواري ها را به بار مي آورد؛ بدون شک وجود اسانيد روايي برطرف کننده ي بسياري از مشکلات در انتساب است اما بسياري از منابع هم وجود دارد که در آنها قصدي براي آوردن سند نبوده و رواياتي را بدون سلسله ي سندي ياد کرده اند. براي نمونه عملکرد ابن شعبه ي حراني در تحف العقول در حذف اسانيد اگرچه از ارزش نقليات در تحف نمي کاهد، اما محدوده ي عملِ محقق را تنگ مي سازد. حال آن که برخي از آثار منسوب به امام رضا عليه السلام در همين منبع متقدم (حدود سده ي 4 ق) آمده است. همسو با منابع ياد شده، اين بار نه در آثار روايي بلکه در آثار کتاب شناسي و رجالي مانند الفهرست نجاشي بر پايه ي همان روايات و داشته هاي پيشين، با نام گذاري و عملاً به گونه اي از تثبيت، رسالات و آثاري را به امام رضا عليه السلام منتسب کرده اند. اين انتساب از يک سو به هر روي مأخوذ از بازخورد پيشينه ي منابع و روايات است که در قالب نامي مشخص آورده شده؛ از ديگر سو واقعيتي است که وجود نام برخي آثار در اين دست منابع کتاب شناسي، عملاً به مفهوم سابقه و مدرکي متقدم، نوعي از تأييد بر انتساب را به همراه دارد.
نخستين نتيجه ي حاصله از اين مجموعه ي واقعيات آن است که با چنين داشته هايي، درباره ي آثار منسوب به امام رضا عليه السلام نمي توان برخورد قاطع سلبي يا ايجابي نمود؛ نه مي توان آن را به واقع ثابت کرد و نه مي توان صحت انتساب آنها را مردود دانست. طرفه آن که در همين دشواري هاي اثبات و رد، لاجرم بايد برخي واقعيات ديگر را نيز از نظر گذراند. در توصيف بايد گفت شخصيت بلند مرتبه ي امام عليه السلام اسباب آن را فراهم مي ساخته تا گروه ها، فرقه ها و مذاهب مختلف چه براي مرتبت يابي يا ارتقاء جايگاه اجتماعي - اعتقادي خويش، و چه به مناسبت رفعت مقام آن حضرت، روايات ايشان را در منابع خويش آورده بدان استناد نموده اند چنان که بسياري از روايات امام رضا عليه السلام را مي توان در آثار زيدي مشاهده نمود. همچنين است جايگاه امام نزد اهل سنت که سبب گشته تا روايات آن حضرت در منابع ايشان هم راه يابد.
کوتاه سخن آن که در اين پژوهش قصدي براي گام نهادن در پيچ و خم رد و اثبات آثار نيست؛ چه، اصولاً در پژوهشي در زمينه ي آثار منتسب به امام عليه السلام در حد و امکانِ اين نوشته، پيش گرفتن اين شيوه قرين خرد نيست. لذا بر آنيم تا با رويکردي تاريخي آثار منسوب به حضرت را بررسي نموده و در صورت امکان بيان چرايي تدوين و تأليف آن را مورد توجه قرار دهيم.
به نظر مي رسد از نکات شايان توجه در کتاب شناسي آثار منتسب به امام عليه السلام، منابع اين روايات است که در بادي امر بايد آنها را در 3 دسته طبقه بندي نمود: آثار امامي؛ آثار زيدي؛ و آثار اهل سنت. گروه نخست دربردارنده آثاري از 3 دوره متفاوت است: سده هاي متقدم تا 5 ق؛ سده هاي مياني تا عصر صفويه؛ و آثار عصر صفوي به بعد. از ميان آثاري که قدمت آنها به سده هاي 3 و 4 ق مربوط مي شود مي توان به تفسير فرات کوفي و آثاري از ابن بابويه همچون عيون اخبارالرضا عليه السلام و الامالي و نيز کتاب تحف العقول ابن شعبه ي حراني اشاره کرد که در آنها رسايل، نامه ها و آثار و رواياتي منسجم از امام رضا عليه السلام دست يافتني است. گروه دوم آثاري از ابن طاووس، مکارم الاخلاق طبرسي و جز آن، متعلق به سده هاي مياني است. سرانجام منابع عهد صفوي که در شناسايي متون منسوب به امام نقشي مهم ايفا نمودند و از جمله آنها مي توان به آثاري مانند بحارالانوار ملامحمدباقر مجلسي اشاره کرد.
گروه دوم منابع زيدي است که در سطح گسترده اي از آنها مي توان روايات و آثار امام رضا عليه السلام را بازجست. از اين گروه آثاري مانند الامالي مرشد بالله و الاعتصام منصور بالله يادکردني است. گروه سوم آثار عام اهل سنت است. منابع حديثي متقدم و دوره هاي مياني مانند آثار خطيب بغدادي، ابن ماجه، بيهقي و سپس ذهبي تشکيل دهنده ي منابع مورد نياز در اين بخش اند.
آثار امام - در يک تقسيم بندي اوليه از آثار بيشتر شناخته شده و کمتر شناخته شده ي امام عليه السلام بايد گفت اين شناخت در ميزان صحت انتساب اثر به آن جناب کمترين دخالت را دارد و چه بسا مجموعه اي که از شهرت فراواني برخوردار است، اما اعتبار سندي کمتري دارد. بر همين اساس آنچه در ترتيب زير براي نامبري و پرداختن به آثار حضرت امام رضا عليه السلام مورد توجه خواهد بود، اشتهار و قدمت روايي است. از سويي ديگر تفکيک آثار از رسالات مبحثي مجزاست. لذا در طبقه بندي آثار امام رضا عليه السلام نخست مجموعه ها و سپس رسالات و نامه ها قرار داده شده اند.
مسند الرضا عليه السلام
در طول تاريخ يکي از پر اشاره ترين متوني که به امام رضا عليه السلام انتساب يافته مجموعه مسانيدي از آن جناب است که سند آنها به پدران بزرگوار ايشان تا حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم مي رسد. اين مجموعه مسانيد با دو شکل در منابع متقدم وجود دارد. دسته نخست آنهايي است که در قالب تک مجموعه هايي مشخص با راوي خاص و به مثابه ي متوني منفرد شناخته مي شوند. اين دست متون مشخص که در منابع رجالي يا کتاب شناسي تحت عناويني همچون مسند، نسخه، کتاب يا صحيفه از آنها ياد شده اند، افزون بر آن که متن آنها به تفکيک در منابع ياد شده، در آثاري مختلف نيز ضمن اشاره، از آنها نقل قول نيز گشته است. از نمونه ي پراشتهار اين متون مي توان به مسانيد داوود بن سليمان طايي اشاره کرد. گروه دوم مسانيدي است که با روايات گوناگون در ضمن آثار ديگر وجود دارد و به شکل بخشي مجزا و با سلسله اسانيدي مشخص در داخل ديگر متون بدانها پرداخته شده است. در بررسي مسانيد امام رضا عليه السلام در آغاز به بررسي گروه نخست مي پردازيم.نجاشي در سخن از ياران و روات امام رضا عليه السلام که از آن حضرت روايتي داشته اند، حالات مختلفي را ياد کرده؛ در گروه نخست آنهايي هستند که از آنها به عنوان راوي امام نام برده است. گروه دوم و سوم آنهايي هستند که وي بيان داشته که از امام عليه السلام کتاب / نسخه اي را روايت کرده اند. گروهي نيز مسائلي از حضرت داشته اند. موضوع مسانيد حضرت را در گروه دوم و سوم مي توان پي جست. سخن اين است که نجاشي ضمن ياد کرد از روات امام رضا عليه السلام مخصوصاً از 4 مورد با تصريح چنين ياد کرده است که: "له کتاب عن الرضا عليه السلام"؛ اين 4 راوي عبارتند از داوود بن سليمان غازي ابواحمد قزويني (نجاشي، 1407 ق، ص 161)؛ ابوالحسن علي بن مهدي بن صدقه رقي انصاري (همان اثر، ص 277-278)؛ موسي بن سلمه کوفي (همان اثر، ص 409)؛ وريزه بن محمد غساني (همان اثر، ص 432). همچنين در يک مورد در شرح کلثوم بنت سليم سخن از روايت او از کتابي از امام رضا عليه السلام اشاره کرده است (همان اثر، ص 319) و در ذيل نام ابوالحسن علي بن علي بن رزين خزاعي به روايت او از "کتاب کبير عن الرضا عليه السلام" تصريح نموده که پسرش اسماعيل آن را روايت مي کرده است (همان اثر، ص 277). او همچنين در سخن از گروهي از ياران و راويان امام عليه السلام آورده است که آنها نسخه اي از امام داشته و روايت مي کرده اند از جمله مهم ترين اين کسان احمد بن عامر بن سليمان طايي است که نسخه ي او از امام را پسر احمد يعني، عبدالله روايت شده است (همان اثر، ص 229). البته هستند افراد ديگري هم که نسخه اي از امام داشته اند و آن را روايت مي کرده اند کساني مانند حسن بن محمد بن فضل بن يعقوب (همان اثر، ص 51)، عبدالله بن علي بن حسين بن زيد شهيد (همان اثر، ص 227)، عبدالله بن محمد بن علي بن عباس تميمي رازي (همان اثر، ص 228)، محمد بن عمرو بن سعيد الزيات (همان اثر، ص 369) و برخي ديگر که آقابزرگ تهراني هم نام برخي از آنها را در الذريعه آورده است (نک: آقابزرگ تهراني، 1983 م، ج 24، ص 149-150).
شيخ طوسي همين ابوالحسن علي بن علي را که نجاشي نام برده، در الفهرست خود آورده و او را راوي مسندالرضا عليه السلام گفته است (طوسي، 1417 ق، ص 50). برهمين اساس به نظر مي رسد که کاربرد دو اصطلاح کتاب و مسند نزد نجاشي و شيخ طوسي، به عنوان دو هم عصر چندان تفکيک شده نبوده، است. با اين اوصاف وجود کتاب يا مسند امام رضا عليه السلام نزد اين افراد در منابع کتاب شناسي تثبيت شده، اما واقعيت اين است که همين عدم تفکيک نام کتاب و مسند نزد نجاشي و طوسي در ميان پسينيان هم مشاهده مي شود. در ميان افراد ياد شده در منابع کتابشناسي نام دوتن يعني احمد بن عامر بن سليمان طايي و داوود بن سليمان غازي به جهت آن که در طي قرون نسخه اي از مسانيد امام رضا عليه السلام را در قالب متن در اختيار داشته و توسط کسان به مثابه ي متني مشخص روايت مي شده از اهميت بسزايي برخوردارند.
پيش از هر چيز بايد دانست و يادي از اين متون به صورت مجموع دست کم تا سده 6 شناخته نيست. در منابع مختلف فريقين از سده 4 ق به بعد تک روايات احمد بن عامر طايي از امام رضا عليه السلام به کرات ديده مي شود. ابن بابويه (وفات 381 ق) در انبوهي از آثارش و مخصوصاً در عيون اخبارالرضا عليه السلام؛ همچنين مؤلف دلائل الامامة (دلائل الامامة، ص 220، 154) و اما منابع اهل سنت همچون دارقطني (وفات 385 ق) در سؤالات حمزه ي (دارقطني، 1404 ق، ص 240)؛ قاضي قضاعي (وفات 454 ق) در مسند الشهاب (قاضي قضاعي، 1407 ق، ج 1، ص 322)؛ بيهقي (وفات 458 ق) در سنن الکبري (بيهقي، 1355 ق، ج 1، ص 322)؛ بيهقي (وفات 458 ق) در سنن الکبري (بيهقي، 1355 ق، ج 4، ص 161)؛ و خطيب بغدادي (وفات 463 ق) در الکفاية (خطيب بغدادي، 1405 ق، ص 100) تک رواياتي از احمد بن عامر از امام را آورده اند. اما نسخه متن آن، در سده 6 ق نزد فضل بن حسن طبرسي قرار داشته که اطلاعات آن در سند آغازين آن در صحيفة الرضا عليه السلام آمده است. اما جدا از اين، متن صحيفه در مکارم الاخلاق و اعلام الوري از فصل طبرسي (548 ق) و مناقب ابن شهرآشوب (وفات 588 ق) قابل پي جويي است. تک اشارات ابن شهرآشوب با هر دو نام مسندالرضا عليه السلام و صحيفه الرضا عيه السلام آمده و رواياتي از متني را بيان کرده که آن را تحت عنوان متن صحيفة الرضا عليه السلام از احمد بن عامر مي شناسيم (ابن شهرآشوب، 1376 ق، ج 2، ص 252، ج 3، ص 121). طبرسي هم در اعلام الوري رواياتي را با نام مسند الرضا عليه السلام آورده (طبرسي، 1417 ق، ج 1، ص 4، 291 27). حسن بن فضل طبرسي هم شمار فراواني از روايات از امام رضا عليه السلام را در مکارم الاخلاق تحت عنوان صحيفة الرضا عليه السلام اورده (طبرسي، 1392 ق، ص 157، 153، 42، 158، 169، 165، 174، 176، 177، 236، 190، 188) که سند همه آنها در هر دو کتابش به احمد بن عامر مي رسد. همين متن احمد بن عامر را هم که مجلسي در بحارالانوار به صورت نه يک دست، بلکه منقطع به فراخور موضوع از آن استفاده کرده و ارجاع داده با نام صحيفه الرضا عليه السلام و مسند به نقليات طبرسي است (مجلسي، 1403 ق، ج 37، ص 333؛ ج 43، ص 26-27). در ربع نخست سده 6 ق طبري در بشاره المصطفي بدون نام بردن از منبعي خاص، تک رواياتي از احمد بن عامر از امام عليه السلام را آورده است (طبري، 1412 ق، ص 286، 221، 166، 69). يک سده بعد يعني در سده 7 ق ابن جبر در نهج الايمان (ابن حجر، 1418 ق، ص 464، 463، 235) تک رواياتي را با سند احمد بن عامر آورده است. جويني (وفات 730 ق) در فرائد السمطين نه تنها انبوهي از روايات احمد بن عامر از امام عليه السلام را اورده (جويني، 1398 ق، ص 58، 46، 65، 279، 278، 263)، بلکه با توجه به آنچه در بيان تاريخ روايت در اين اثر آمده مي توان هم سنگي متن جويني با متن موجودِ صحيفة الرضا عليه السلام را دريافت. در اين متن در جاي جاي اثر، روايت احمد از امام عليه السلام به تصريح مربوط به سال 194 ق است (همان اثر، ص 277، 174)؛ گرچه در برخي موارد احتمالاً مبتني بر اشتباه در استنساخ، تاريخ آن 144 ق آمده است (همان اثر، ص 95، 104-105). مجموعه ي اين روايات با سند احمد بن عامر در پايان دوره ي حله و در تمام عصر صفوي در بسياري از منابع راه يافت. حرعاملي در وسائل الشيعة چنان که خودش هم مي گويد منبع اصلي اش از صحيفة الرضا عليه السلام متونِ آمده در آثار طبرسي است (حرعاملي، 1391 ق، ج 1، ص 362، ج 5، ص 487، 86، ج 6، ص 432، ج 9، ص 370، ج 10، ص 412، ج 11، ص 360، ج 12، ص 153، 273، 288، ج 14، ص 424، ج 16، ص 333، 295). اما محمدباقر مجلسي در بحارالانوار به صورت روايات منقطع و به فراخور موضوع روايات صحيفه الرضا عليه السلام را با تصريح به همين نام صحيفه الرضا عليه السلام از احمد بن عامر از امام عليه السلام اورده است (مجلسي، 1403 ق، ج 37، ص 333؛ ج 43، ص 26-27 و بسياري جاهاي ديگر). اين متن تحت عنوان تاريخي خود صحيفه الرضا عليه السلام توسط مؤسسه امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف انتشار يافته است. افزون بر اين با توجه به اعتبار اين متن نزد عالمان زيدي، متن کامل آن در پايان مجموعه مسند زيد بن علي به چاپ رسيده است (مسند زيد بن علي، ص 437-504).
اين مجموعه دربردارنده دسته اي از روايات امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوار خود تا حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است که در موضوعات گوناگوني تبيين شده است. اصليترين موضوعات اين روايات عبارتند از مباحث مربوط به حقانيت شيعه و اهل بيت عليه السلام و سخن از جايگاه ايشان و احاديثي پيرامون معصومان عليهم السلام. ياد کرد رواياتي از حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام، حسنين عليهماالسلام. برخي موضوعات فقهي مسائلي اجتماعي مانند صله ي رحم و حقوق افراد در جامعه نسبت به يکديگر. برخي روايات مربوط به پزشکي مبتني بر دين نيز در اين مجموعه مشاهده مي شود. صحيفه الرضا عليه السلام مشتمل بر بيش از دويست روايت است که با اندک اختلافي در دو متن چاپ شده قرار دارند.
متن دوم از مسانيد امام عليه السلام، روايت داوود بن سليمان غازي از امام رضا عليه السلام است که منابع کتاب شناسي آن در بالا بيان شد. متن اين مجموعه روايات به شکل متني يک دست از قدمت چنداني برخوردار نيست. واقعيت اين است که رواياتي از داوود بن سليمان از امام عليه السلام در طي قرون در منابع فريقين آمده است. به نظر مي رسد با توجه به جايگاهي که روايات امام رضا عليه السلام نزد زيديه داشته و نمونه آن در سخن از صحيفه الرضاي روايت احمد بن عامر آمد، قديم ترين اهتمام به بيان روايات داوود بن سليمان از امام را در منابع ايشان بايد جست. ابن عقده (وفات 333 ق) به عنوان عالم زيدي جارودي در کتاب خود (ابن عقده، فضائل اميرالمؤمنين، ص 17-18) رواياتي از داوود بن سليمان از امام را آورده است. نزد اماميه ابن بابويه (وفات 381 ق) بسياري از روايات او را در آثار مختلف و البته در عيون اخبارالرضا عليه السلام ياد کرده است (ابن بابويه، 1404 ق / الف، ج 1، ص 137). در همين سده شيخ مفيد (وفات 413 ق) در الامالي روايات داوود را آورده است. مقام والاي امام رضا عليه السلام نزد گروه هاي مختلف فکري و مذهبي اسباب آن را فراهم آورده تا مخصوصاً در منابع اهل سنت سخنان فراواني از ايشان به روايت صحابه آن حضرت مطرح شود. بي شک يکي از اين روات، داوود بن سليمان است که روايات او از سده 5 ق به بعد در منابع آنها به وفور آمده است. ابونعيم اصفهاني (وفات 430 ق) در ذکر اخبار اصبهان روايتي از امام عليه السلام با سند داوود را آورده است (ابونعيم اصفهاني، 1934 م، ج 2، ص 300). در سده 5 ق کراجکي (وفات 449 ق) در کنز الفوائد (کراجکي، 1322 ق، ص 51) و شيخ طوسي (وفات 460 ق) در الامالي (طوسي، 1413 ق، ص 50)، مرشد بالله (وفات 479 ق) در الامالي (مرشد بالله، 1403 ق، ص 24) و حسکاني در شواهد التنزيل (حسکاني، 1411 ق، ج 1، ص 197) به روايات او توجه کرده اند. در سده 6 ق نجم الدين عمر نسفي (وفات 537 ق) در القند (نسفي، 1378 ش، ص 496، 420) و ابن عساکر (وفات 571 ق) در تاريخ مدينه ي دمشق برخي روايات داوود بن سليمان از امام عليه السلام را آورده اند (ابن عساکر، 1415 ق، ج 13، ص 334، ج 27، ص 399، ج 43، ص 183). در سده 7 ق رافعي (وفات 623 ق) در التدوين (رافعي، 1985 م، ج 3، ص 3) به نسخه داوود از امام تصريح کرده است. در همان سده ابن نجار (وفات 643 ق) در ذيل تاريخ بغداد (ابن نجار، 1417 ق، ج 4، ص 135) و ابن طاووس (وفات 664 ق) در آثار مختلفي از جمله در اليقين (ابن طاووس، 1413 ق، ص 467) روايات گوناگوني از او را آورده است. در پايان همين سده اربلي (وفات 693 ق) در کشف الغمة رواياتي از آنچه تحت عنوان مسندالرضا عليه السلام از داوود بن سليمان مي شناسيم ياد کرده است (اربلي، 1405 ق، ج 3، ص 62-63). جويني (وفات 730 ق) در فرائد السمطين (جويني، 1398 ق، ج 1، ص 142، ج 2، ص 301، 276) رواياتي از امام با روايت داوود را آورده است. در اين ميان ذهبي (وفات 748 ق) در ميزان الاعتدال (ذهبي، 1382 ق، ج 3، ص 158) و ابن حجر (وفات 852 ق) در لسان الميزان به اين امر تصريح دارد که داوود بن سليمان نسخه اي از امام رضا عليه السلام داشته که آن را روايت مي کرده است (ابن حجر، 1329-1331 ق، ج 4، ص 258).
آنچه ياد شد پيش از همه بيانگر دو مطلب است يکي اين که به هر حال آنچه تحت عنوان نسخه ي مسندالرضاي داوود بن سليمان مي شناسيم در طول زمان دست کم روايات مي شده و بدان استناد مي شده است. و ديگر اينکه اگرچه نسخه او در دست بوده و روايت هم مي شده، اما مشخصاً تا پس از سده هاي مياني نشاني از آن در قالب يک مجموعه در دست نبوده است. اما همان گونه که در سخن از صحيفه الرضا عليه السلام بيان شد گويا ابراهيم بن محمد جويني به نسخه اي از صحيفه الرضا عليه السلام دسترسي داشته که در فرائد السمطين از همان بهره برده است؛ وي ظاهراً از مسند الرضا عليه السلام روايت داوود بن سليمان هم نسخه اي روايت مي کرده که اصل آن با سلسله سندِ آمده در آغاز متن توسط محمد برکت در نشريه ميراث حديثي شيعه (جويني، 1398 ق، ص 62-72) به چاپ رسيده است. محمدباقر مجلسي در بحارالانوار نسخه ي آن را آورده و در متن مسندالرضا عليه السلام که محمدجواد حسيني جلالي آن را منتشر کرده اين نسخه به همراه نسخه هايي ديگر که در طول تاريخ مورد استفاده و روايت قرار داشته اشاره نموده است (جلالي، 1418 ق، ص 37-41). متن اين مسانيد هم مانند نمونه ياد شده در بالا درباره ي صحيفه الرضا عليه السلام بيش و کم داراي همان مضامين است.
در ادامه ي سخن از مسانيد امام رضا عليه السلام بايد به ياد داشت که همان گونه که در بالا اشاراتي شد برخي ديگر از ياران آن حضرت نيز داراي نسخه هايي از امام بوده اند که تک روايات آنها در منابع ديگر بازتاب يافته اما نسخه کاملي از آنها در اختيار نيست. از آن جمله مي توان به روايت ابوالصلت هروي از امام عليه السلام ياد کرد (ابن بابويه، 1404 ق / الف، ج 2، ص 183؛ ابن ماجه، 1952-1953 م، ج 1، ص 25-26؛ خطيب بغدادي، 1413 ق، ص 31)؛ روايت علي بن علي بن رزين از امام رضا عليه السلام که فرزند وي اسماعيل بن علي آن را رواج داده است (نجاشي، 1407 ق، ص 227؛ طوسي، 1417 ق، ص 50؛ دلائل الامامه ي، ص 129)؛ نسخه ي الرضا عليه السلام حسن بن علي بن فضال که ابن طاووس در اقبال الاعمال بخشي از آن را آورده (ابن طاووس، 1414 ق، ج 1، ص 25-27) و در نسخه انتشار يافته از بشارة المصطفي (عمادالدين طبري، 1412 ق، ص 437-435) هم مبتني بر متن همين اقبال الاعمال منتشر شده است و آقابزرگ تهراني در الذريعة (آقابزرگ تهراني، 1983 م، ج 24، ص 149) از آن ياد کرده است.
الرسالة الذهبية يا طب الرضا عليه السلام
در حد مقدمه گفتني است که تمامي امور اين جهاني در منظر امام عليه السلام داير مدار علم الاهي و زيرشاخه اي از امور ديني است؛ لذا بر همين مبنا، آنچه به دانش پزشکي در تمامي عرصه ها مربوط مي شود هم بر همين مدار در چرخش است: موضوعاتي مانند مباحث بهداشت، سلامت، بيماري، داروها و جز آن. امانت الهي به انسان در هر دو قالب جسم و جان، پاس داشتني است و بر انسان است که جسم خويش را نيز همچون روان، به مثابه ي امانت خداوندي سالم بدارد. بر همين مبناي اعتقادي است که حتي در برخي روايات پزشکي، عمل نکرن به آموزه هاي ديني در موضوعات بهداشت شخصي مستوجب جهنم (حرعاملي، 1391 ق، ج 2، ص 172)، و صبر و تحمل بر دردِ قابل علاج مستوجب رحمت خداوندي دانسته شده است (ابن بابويه، 1385 ق، ج 2، ص 465؛ ابن بسطام، 1385 ق، ص 4؛ طبرسي، 1392 ق، ص 362؛ حرعاملي، 1391 ق، ج 2، ص 402، 409). لذا امام عليه السلام بر آن است که در خلقت خداوندي، براي هر گروه از بيماري ها، گروهي از داروها و درمان ها قرار داده شده است (الرسالة الذهبية، ص 10). بدين ترتيب امام رضا عليه السلام از بيماري هاي جسم و تأثير شگرف آن بر روح فرد، به سان ثواب و عقابي به مراتب دشوارتر از ثواب و عقابي که پادشاهان بر رعايا عرضه مي دارند، ياد کرده، شادي و حزن را برخاسته از همان عوارض بر جسم دانسته است (همان اثر، 12-13). با اين اوصاف التفات خاص ايشان به آموزه هاي پزشکي عملاً برخاسته از دين مداري آن بزرگوار است. در اين ميان، بجز روايات برجاي مانده از امام رضا عليه السلام در منابع مختلف که در زمينه ي موضوعات پزشکي از سوي آن حضرت بيان شده، مبتني بر روايات، نامه اي از آن حضرت به مأمون که در بردارنده ي کلياتي پيرامون پزشکي و حفظ الصحه است، مآخذ اصلي بررسي دانش پزشکي نزد امام هشتم شيعيان است. اين متن، ضمن پرداختن به مفاهيم و تعابير مختلف دانشي، در بردارنده ي مسائلي در طيف هاي مختلفي چون پيشگيري و درمان قابل بررسي است.الرسالة الذهبية يا طب الرضا عليه السلام از پرشهرت ترين آثار منسوب به امام رضا عليه السلام در مباحث پزشکي است که بنابر برخي از اسانيد، در 201 ق به درخواست مأمون، خليفه ي وقت، و توسط امام رضا عليه السلام نوشته شده است. بر پايه ي حکايات برجاي مانده پيرامون چگونگي آغاز تدوين اين متن، در روايات است که در يکي از مجالس علمي که مأمون تشکيل داده بود، عالماني در رشته هاي مختلف علمي از جمله پزشکي حاضر بودند؛ تا آن که بحث و سخن به سمت موضوعات پزشکي و سلامت بدن گرويده است؛ مأمون با ديدن سکوت امام رضا عليه السلام، نظر ايشان را جويا شد. امام رضا عليه السلام نيز در پاسخ چنين گفت: "من تو را اعلام دهم در آنچه التماس کردي از مجرباتِ من که به روزگار دراز و تجربت هاي بسيار، صحت آن معلوم کرده ام و آنچه از آباء و سلف خويش به وصايا يافته ام" ("رسالة ذهبيه"، 1362 ش، ص 101). آن حضرت اعلام آمادگي نمود که به آنچه از طريق تجربه و مطالعه درباره ي خوراکي ها و نوشيدني هاي مناسب و نيز درباره ي داروها، حجامت، فصد، حمام و غيره که بهداشت و سلامت جسم را تأمين مي کند، در متني کامل تأليف و تدوين نمايد. پس از آن، به دليل خروج مأمون از محل خلافت براي رسيدگي به برخي امور، تدوين اين متن نيز به وقفه افتاد؛ لذا مأمون باري در نامه اي از امام درخواست کرد تا آن متن را تدوين نمايد تا به دست او برسد. امام رضا عليه السلام به وعده اي که داده بود عمل کرد و طي نامه اي آنچه در اين موارد را لازم مي دانست، تحرير نمود. اين خلاصه ي مطالب از چگونگي تدوين رساله در ديباچه ي خودِ رساله درج گرديده و با سلسله ي اسانيدي به روايت محمد بن حسن بن جمهور به دست ما رسيده است.
پيش از يافت شدن متن اين رساله و ورود آن به منابع شيعي، نويسندگان منابع کتابشناسي و رجالي، ذيل نام محمد بن حسن بن جمهور که غالباً متصف به ضعف و عدم وثاقت است، اثري از او تحت عنوان الرسالة الذهبية يا الرسالة المذهبة ياد کرده اند (طوسي، 1417 ق، ص 223؛ ابن شهرآشوب، 1376 ق، ص 139)؛ بدين ترتيب قديم ترين زمان ياد شده از اين اثر سده ي 5 ق است. حال آن که ابن بسطام، شاگرد امام عليه السلام که در اواخر سده ي 4 ق، متأثر از آموزه هاي پزشکي امام رضا عليه السلام دست به تأليف طب الائمه ي مي زند، اگرچه از روايات پزشکي حضرت بسيار سود برده، اما سخني از رساله ي پزشکي امام به مأمون نگفته، و از رساله اي تحت عنوان الرسالة الذهبية هم يادي نکرده است. مقايسه ي روايات او از امام نيز با متن الرسالة الذهبية هيچ همخواني و يکساني ندارد.
يک سده بعد ابوالرضا فضل الله بن علي راوندي (د 570 ق) در 548 ق در اثري تحت عنوان ترجمه ي العلوي للطب الرضوي، شرحي بر الرسالة الذهبية مي نگارد (درخشان، 1362 ش، ص 90) که البته نشاني از آن در دست نيست. در سده ي بعد، عالمي از شهر سلماسِ آذربايجان، به نام ابوعلي حسن بن ابراهيم سلماسي، ترجمه اي از متن رساله به زبان فارسي تهيه کرده که نسخه ي آن موجود است و توسط مهدي درخشان در نشريه ي دانشکده ي ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران انتشار يافته است. سپس در کمتر از يک سده بعد از آن، نسخه اي از اصل الرسالة الذهبية مربوط به اوايل سده ي 8 ق به خط عبدالرحمان بن عبدالله کرخي در 715 ق استنساخ شده که در کتابخانه ي آيت الله حکيم در نجف اشرف نگهداري مي گردد (شکوري، 1389 ش، ص 305). برخي ترجمه هاي ديگر از اين رساله به زبان فارسي در سده ي 11 ق به بعد صورت گرفته است که ترجمه ي الذهبية از فيض الله عصاره ي تستري (وفات 1078 يا 1088 ق) که آقابزرگ بدان اشاره کرده، از آن جمله است (آقابزرگ تهراني، 1983 م، ج 4، ص 103).
چيزي حدود 3 قرن پس از آن، از اين اثر نشاني در دست نبود تا آن که نسخه اي از متن آن توسط علامه مجلسي در ضمن مجلد 59 از بحارالانوار (1403 ق، ص 307-356) درج گرديد. ترجمه ي فارسي سده ي 7 ق و نسخه ي ضميمه ي بحارالانوار مربوط به سده ي 12 ق تا حد بسيار زيادي يکسان و داراي همخواني کلي هستند؛ اما در ديباچه که اسانيد متن هم در آن گنجانده شده، وجود نام ابوعبدالله محمد بن وهنان بصري در نسخه ي فارسي ديده مي شود که در نسخه ي مجلسي نيست. اگر بپذيريم که وهنان، تصحيف وهبان است در آن صورت، وي ابوعبدالله محمد بن وهبان ديبلي بصري از روات ثقه امامي خواهد بود. بجز اين موارد تدوين هاي مختلفي در قالب شرح و ترجمه از اين رساله به ويژه از سده ي 11 ق به بعد صورت گرفته است که بخش از آنها را آقابزرگ در الذريعة آورده است. به رغم آن که اعتبار سنديت اين متن و صحت انتساب آن به امام رضا عليه السلام هميشه مورد نقد بوده، برخي اشتهار آن را نشانه اي براي اطميناني ضمني از اعتبار آن دانسته اند. در برخي نسخه ها اسانيد اين اثر به محمد بن حسن بن جمهور عمي بصري، از اصحاب امام رضا عليه السلام؛ و در برخي ديگر به ابومحمد حسن بن محمد نوفلي، که پدر وي از ياران خاص امام رضا عليه السلام بوده است، مي رسد (براي اسانيد نگاه کنيد به: شکوري، 1389 ش، ص 313).
آن گونه که در بالا آمد بنا بر روايت، در پاسخ به درخواست مکتوب مأمون از امام رضا عليه السلام، متني توسط آن جناب پيرامون موضوعات بهداشت و سلامت فردي به رشته ي تحرير درمي آيد. در روايات است که چون نامه ي امام به دست مأمون رسيد چنان او را تحت تأثير قرار داد که فرمان داد متن آن را به طلا بنگارند و به همين سبب به الرسالة الذهبية شهرت يافت. اين رساله که به طب الرضا عليه السلام نيز شهرت دارد، مشتمل بر رشته هايي از دانش پزشکي از جمله در زمينه ي بهداشت، حفظ الصحه، بيماري ها، داروهاي گياهي، تغذيه، و جز آن است. محتواي سهل و ممتنع متن رساله سبب گشته تا مباحثي در زمينه هاي مختلف بهداشت فردي، خوراکي ها و نوشيدني ها، گياهان دارويي، حجامت، و مواردي اين چنين نزد پژوهشگران توجه برانگيز باشد. متن رساله به صورت مجموعه اي يک پارچه و بدون تبويب تدوين شده است. وجود لايه اي مياني در متن که به قسمت تدبير در ساخت شربتي مجرب براي سلامت و آرامش مربوط مي شود، اساساً تا حد زيادي خارج از شاکله ي کلي رساله به شمار مي رود؛ اگرچه در بخش هاي مختلف از رساله، به استفاده از اين شربت مجرب توصيه شده و عملاً بدان ارجاع گشته است. متن با ارجاع همه ي امور به پروردگار آغاز مي شود و با مباني اوليه ي بهداشت، وصفي تمثيلي از انسان در مقابل مخاطب قرار مي گيرد. خوب ها و بدها در خوراکي ها و نوشيدني ها، پاکيزگي و جايگاه استحمام در بهداشت فردي، بررسي طبايع آدمي، توضيحاتي مفصل درباره ي حجامت و فصد، مباحثي در بهداشت زناشويي و در نهايت بازگشت به سخن نخست درباره ي ارجاع همه ي امور به پروردگار، تبييني کلي از متن الرسالة الذهبية به شمار مي رود. فارغ از مباحث پزشکي در منظر پيشگيري و درمان و غيره، آنچه در طي متن بسيار شگفت مي نمايد، تمثيل ها و برخي تصويرسازي ها است. تشبيه انسان به يک سرزمين و مملکت که هر کدام از اندام ها در آن، به سان پادشاه و وزير و مسئولاني مختلف، جايگاه و رتبه اي را صاحب و به کاري مشغول اند، به بهترين شيوه تدوين شده است.
فقه الرضا عليه السلام
مدونه اي فقهي است که در آن روايات با حذف اسانيد با يکديگر تلفيق شده تا بر سازنده مني فقهي باشد. فارغ از مبحث قابل تأمل انتساب فقه الرضا عليه السلام به امام رضا عليه السلام گفتني است که در تاريخ تأليف مدونه هاي فقهي مستخرج از احاديث در محافل شيعه، چنين گونه اي (ژانري) از تدوين داراي سابقه بوده و نمونه ي آثاري از ابن بابويه همچون المقنع و الهداية از همين دست است. به همين دليل دور از ذهن نيست اگر اين ژانر از تأليف را به شخص ابن بابويه منتسب بداريم. پس از وي البته شيخ مفيد در المقنعة همين روش را در پيش گرفت و شايد آخرين نمونه از اين دست آثار را بتوان به نوعي در النهاية شيخ طوسي سراغ گرفت. در اين سبک که پايه گذار آن را بايد شيخ صدوق ابن بابويه دانست، تدوين کننده يا مؤلف با حذف اسانيد و تکيه کامل بر متن احاديث به شاکله بندي مباحث فقهي مي پردازد. فقه الرضا عليه السلام هم بر همين سبک استوار است و با ابتنا بر اين که براي چنين سبکي دوره اي مشخص يعني سده هاي 4 و 5 ق قابل تحديد است به نظر مي رسد از منظر زماني بايد متن آن را مربوط به همين دوره زماني در نظر آورد. فقه الرضا عليه السلام از منظر محتوا چنان که از نامش هم برمي آيد در موضوعات فقهي از بحث طهارت تا ديات است که دست کم متنِ در اختيار، به شکلي کاملاً تبويب شده و منفک به مسائل فقهي التفات نموده است. با رويکردي کلي بايد گفت متن احاديث ياد شده در فقه الرضا عليه السلام در منابع متقدم و امهات شيعي قابل دست يابي است و در متن انتشار يافته و مصحَّح، اين کار صورت گرفته و منبع موضوعات در پاورقي شناسانده شده است. در يک تقسيم بندي کلي فقه الرضا عليه السلام را مي توان در بردارنده دو شيوه ي بيان استنباطي و محدثانه دانست که به سبب استفاده از شيوه محدثانه عملاً از سبک اصلي گونه ي (ژانر) المقنع دور گشته است.در متن فقه الرضا عليه السلام برخي مباحث توجه برانگيز و پرسش ساز گشته که بيش و پيش از همه از اعتبار انتساب آن به معصوم مي کاهد. از اين دست مباحث مي توان به تعبيري اشاره کرد که در فقه شيعه بي بديل و در ميان صوفيه داراي نمونه ي داراي اشتهار است. تبين اين خبر که "واجعل واحداً من الائمه نصب عينيک" (فقه الرضا، 1406 ق، ص 105) در هنگام ذکر در نماز شبهات فراواني را برانگيخته و مجلسي را نيز به شگفتي آورده است (مجلسي، 1403 ق، ج 84، ص 217؛ همچنين رجوع شود به نوري، 1408 ق، ج 4، ص 132؛ قرشي، 1372 ق، ج 1، ص 371).
واقعيت اين است که به رغم گونه و ژانر تدوين فقه الرضا عليه السلام که نشان از متني متقدم دارد، قرارگيري آن در ميان آثار امامي به عصر صفوي باز مي گردد. اگر نسخه اي ترجمه شده از آنچه را که به فقه الرضا عليه السلام اشتهار دارد و در کتابخانه سالار جنگ موجود است، در نظر نياوريم؛ قديم ترين سخن، از آنِ محمدتقي مجلسي است. ملامحمدتقي مجلسي در شرح خود بر من لايحضر به نام لوامع صاحبقراني، ضمن بيان مباحثي، به فقه رضوي استناد کرده و در حال با گريز به متني که آن را "فقه رضوي" نام برده، اطلاعاتي پيرامون اين کتاب مطرح کرده است. مجموعي از آن اطلاعات را به نوعي مجلسي دوم هم بيان داشته است. ملامحمدتقي مجلسي (وفات 1070 ق) مي نويسد که "اين کتاب در قم ظاهر شد و نزد ما هست و ثقه ي عدل، قاضي ميرحسين طاب ثراه قريب به ده سال قبل از اين از روي آن کتاب نوشته بود". وي ادامه مي دهد که "چند جا خط حضرت امام رضا صلوات الله عليه آنجا بود"... و در جاي ديگر گويد که "دو شيخ فاضل صالح ثقه گفتند که اين نسخه را از قم به مکه آوردند و چون نسخه قديمي بود و خطوط اجازات علما بر آن بود... قاضي ميرحسين طاب ثراه از روي نسخه آن نوشته بود و به اين شهر آمد و بنده از آن نسخه، نسخه برداشتم..." (مجلسي، 1331 ق، ج 1، ص 187) ملامحمدتقي در جايي ديگر که به برخي احکام شاذ که در آن کتاب آمده با ديده شک مي نگرد، اگرچه در نهايت به اعتبار صدور از امام، آن را مطلقاً مورد استناد دانسته است (همان اثر، ج 4، ص 197) چه حتي چنانکه آمد او بيان داشته است که قسمت هايي از اين کتاب فقه رضوي به خط مبارک خود امام رضا عليه السلام بوده است.
همين مطالب را علامه مجلسي (وفات 1110 ق) هم گفته و گويد نسخه را از ميرحسين که از مکه آمده گرفته، استنساخ کرده و سپس پدرش ملامحمدتقي از نسخه ي او نسخه برداري کرده است (مجلسي، 1403 ق، ج 1، ص 11). پس از مجلسي، سيد نعمت الله جزايري (وفات 1112 ق) به ورود کتاب فقه رضوي از سرزمين هند و وجود آن در کتابخانه ي مجلسي اشاره کرده است. افندي (وفات 1130 ق) به کتاب فقه الرضا عليه السلام که نسخه ي آن به خط امام رضا عليه السلام در سال 200 ق نوشته شده و نسخه اي از آن نزد سيد علي خان مدني (وفات 1130 ق) بوده، تصريح کرده است (مستدرک الوسائل، ج 3، ص 340)؛ و بحرالعلوم (وفات 1212 ق) از نسخه ي آن در کتابخانه ي آستان قدس رضوي خبر داده است. مبتني بر اين خبر، بر روي نسخه تأکيد شده که اصل آن به خط کوفي بوده و ميرزامحمد نامي آن را به عربي زمانه تبديل کرده است. ملامهدي نراقي (وفات 1209 ق) هم از نسخه اي از آن در آستان قدس ياد کرده و سيد حسن صدر نسخه اي از آن را که سيد علي خان مدني بر آن حواشي دارد و سيد حسن صدر، خودش آن را ديده، ذکري کرده است (استادي، 1380 ش، ص 156). از مجموع آنچه ياد شده افزون بر اين که از هند و نام سيد علي خان يادي شده، مشخص است که با تصريح به کوفي بودنِ خط اصلي نسخه، تلاشي وجود داشته بر تبيين قدمت اثر. به هر حال اين کتاب که اصلاً در منابع اوليه به فقه رضوي نامبردار است و افندي آن را فقه الرضا عليه السلام خوانده، ظاهراً نامي مشخص نداشته و اين نام، مبتني بر موضوع بر آن نهاده شده است.
به يک باره يافت شدن اين کتاب و وجود برخي ابهامات در آن، بسياري کسان را در صحت انتساب آن به امام رضا عليه السلام مورد شک جدي قرار داد. انبوهي آثار در دفاع از اصالت يا عدم اصالت آن تدوين شد و افزون بر آن که بخشي از اين آثار در کتابخانه هاي مختلف نگهداري مي شود، آقابزرگ تهران هم برخي از آنها را در الذريعة آورده است. حاجي نوري بحث مفصلي در اين باره انجام داده و در دو گروه موافقان و مخالفان انتساب اثر به امام عليه السلام را گرد آورده است. گروه اول قائلان به حجيت و اعتماد بر اثر هستند مانند مجلسي اول و دوم، وحيد بهبهاني و برخي ديگر. گروه دوم يعني قائلان به عدم اعتبار اثر، کساني هستند مانند حرعاملي، خوانساري و برخي ديگر. در اين ميان هستند آرايي که فقه الرضا عليه السلام را تأليف يکي از اصحاب آن حضرت يا تأليف يکي از فرزندان امام عليه السلام يا تنها از تأليفات يکي از راويان ايشان دانسته اند (براي نمونه آقابزرگ تهراني، 1983 م، ج 16، ص 292-293). اما در ميان آراء مختلف، تطابق متن فقه رضوي با متني مدون بيشتر داراي اشتهار است؛ چه، کسان ديگري هم هستند که مبتني بر متن اثر، پا را از انتساب آن به امام فراتر نهاده، در پي تعيين تطابق فقه الرضا عليه السلام با يکي از آثار متقدم برآمده اند.
در واقع سبک و سياق متقدم اين اثر در کنار ناهمخواني هاي موجود در آن و نيز برخي شباهت ها به بعضي آثار متقدم، بسياري کسان را بر آن داشته تا با مشابه يابي فقه الرضا عليه السلام با ديگر آثار بپردازند. بر همين اساس نظريه هاي متفاوتي در پيرامون آن مطرح شد. گروهي از کسان آن را با اثر هنوز يافت نشده ي الشرايع علي بن موسي بن بابويه، دست کم به دليل شباهت نام و نام پدر، يکي دانسته اند؛ علامه مجلسي و برخي ديگر با مقايسه ي عبارات فقه الرضا عليه السلام با آنچه در برخي آثار ابن بابويه بدون سند آمده و مخصوصاً مقايسه با قسمت هايي در من لايحضر که با عبارت "من رسالة ابي الي" آمده، آن را از آنِ وي دانسته اند (مجلسي، 1403 ق، ج 1، ص 11؛ همچنين بنگريد به مجلسي، 1331 ق، ج 1، ص 187). اگرچه به دليل در دست نداشتن اثر و اينکه تنها نقليات آن را حرعاملي آورده، لذا نمي توان نفياً يا اثباتاً آن را نقد نمود.
برخي ديگر همچون حرعاملي، با مدنظر قرار دادن شيوه ي حديثي بخشي از آن متن، که به صورت روايات مسند آمده، فقه الرضا عليه السلام را با نسخه اي که در همان زمان يافت شده، يعني کتابي که تحت عنوان النوادر احمد بن عيسي / حسين بن سعيد مي شناسيم، يکي دانسته اند. بدين ترتيب متوني 3گانه در زماني نسبتاً نزديک به هم بخي آشفتگي ها را به وجود آورده است. سخن اين است که بخش انتهايي فقه الرضا عليه السلام از يک سو؛ نسخه ي در اختيارِ حرعاملي که آن را متعلق به احمد بن عيسي دانسته است؛ و نسخه اي که مجلسي دوم در اختيار داشته و آن را در شمار آثار حسين بن سعيد آورده، هر سه، تقريباً هم زمان يافت شده اند. اين امر حتي اسباب آن را فراهم آورده که مبتني بر شيوه ي تأليف اين قسمتِ اخير از فقه الرضا عليه السلام، برخي بخش اول و دوم را مجزاي از يکديگر دانسته و بخش دوم را تأليفي منفک از فقه الرضا عليه السلام بدانند. بي شک مي توان در نظر آورد که محققان در بيان ادله سلبي و ايجابي آن نيز سخن ها گفته شده و تحقيقات مفصلي صورت گرفته داده اند. براي نمونه مي توان از اثر محمدجواد شبيري در بررسي پيرامون النوادر احمد بن عيسي ياد کرد. برخي هم آن را با التکليف شلمغاني يکي دانسته و به مشابهت هايي ميان آن دو التفات نموده اند؛ نظري که دست کم در يک دوره ي زماني از طرفداراني برخوردار بود.
پيرامون بررسي متن فقه الرضا عليه السلام گفتني است افزون بر آن که بسياري کسان در ضمن آثار مختلف مطالب مفصلي نوشته اند، تک نگارهايي نيز منحصراً در رابطه با موضوع انتساب و رفع ابهام درباره ي مؤلف آن تدوين شده است. برخي از آنها به صورت نسخه ي خطي موجود است؛ اگرچه برخي را هم آقابزرگ تهراني آورده است. براي نمونه مي توان از الرد علي القول بحجية فقه الرضا عليه السلام از ابوالقاسم موسوي رياضي و المحجة المهدوية في اثبات حجية رسالة الرضوية از سيد مهدي بن علي بحراني نام برد. فصل القضا في کشف عن حال فقه الرضا عليه السلام از سيد حسن صدر همان اثري است که در آن فقه الرضا عليه السلام را با التکليف شلمغاني يکي دانسته است؛ همچنين رساله ي في تحقيق حال کتاب فقه الرضا عليه السلام از محمد هاشم بن زين الدين چهارسوقي که نخستين بار در 1317 ق به صورت سنگي انتشار يافت و باري با ابتنا بر همان چاپ توسط مهدي هوشمند به صورت تصحيح شده منتشر شد (چهارسوقي، "رسالة في تحقيق حال کتاب فقه الرضا عليه السلام"، ص 465-510).
از فقه الرضا عليه السلام که گاه با نام الفقه الرضوية هم ياد مي شود، نسخه هاي بسياري در کتابخانه هاي مختلف موجود است. قديم ترين نسخه ي آن در واقع ترجمه ي فارسي فقه الرضا عليه السلام کتابت شده در 1029 ق به خط محمد مؤمن عرب بن حسن شيرازي موجود در کتابخانه ي سالار جنگ موجود است (استادي، 1380 ش، ص 159). نخستين بار اين متن در انتهاي کتاب المقنعة چاپ سنگي شد و اين همان متني است که در اختيار علامه مجلسي بوده است. پس از آن مؤسسه ي آل البيت با مقدمه اي از جواد شهرستاني آن را در 1365 ش در مشهد مقدس با عنوان الفقه المنسوب بامام الرضا عليه السلام منتشر ساخت.
محض الاسلام
محض الاسلام رساله اي مختصر در اصول دين و احکام فقهي است که ابن بابويه در عيون اخبارالرضا عليه السلام آن را با 3 سند مختلف روايت کرده است يعني علي بن محمد بن قتيبه نيشابوري از فضل بن شاذان به روايت عبدالواحد محمد بن عبدوس نيشابوري؛ حمزة بن محمد که با واسطه ي قنبر از پدرش علي بن شاذان از فضل بن شاذان روايت کرده؛ و روايت جعفر بن نعيم شاذان از عمويش ابوعبدالله محمد بن شاذان از فضل. البته خودِ ابن بابويه روايت نخست يعني روايت عبدالواحد محمد بن عبدوس را صحيح دانسته و آن را تأييد کرده است (ابن بابويه، 1404 ق / الف، ج 2، ص 121-127). اين متن را به طور کامل علامه مجلسي در بحارالانوار (مجلسي، 1403 ق، ج 10، ص 352-360) از عيون اخبارالرضا عليه السلام نقل کرده است. در همان سده ي 4 ق، ابن شعبه ي حراني در تحف العقول متن اين نامه را با همان مضامين، البته چنانکه شيوه ي ابن شعبه است بدون سند، آورده است (ابن شعبه، 1404 ق، ص 415-423). در وصف آن آمده است که مأمون، وزير خويش، فضل بن سهل را نزد امام عليه السلام فرستاده و درخواست نموده تا متني پيرامون شرايع دين و حلال و حرام تدوين نمايد و امام نيز متني کامل را که با بسم الله الرحمان الرحيم آغاز گشته، براي فضل بن سهل املا کرده است.
بنابراين روايات، مآمون عباسي از امام رضا عليه السلام درخواست کرده تا کلياتي را پيرامون مباحثي در اصول دين و شرايع اسلام براي او تدوين نمايد. امام رضا عليه السلام نيز در قالب پاسخ و رفع مشکل، موضوعاتي کلي را در اصول اوليه دين و برخي مباحث فقهي، کلامي و اعتقادي نوشته اند. متن اين نامه که به نظر مي رسد تدويني شتابان از برخي موضوعات نسبتاً بي ارتباط به يکديگر است با بيان کلياتي از صفات الهي آغاز شده و خيلي سريع با چرخشي به سمت حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و دين اسلام به حقانيت پيامبر خاتم و دين او پرداخته است. مؤلف متن با تبييني از قرآن کريم (به مثابه ي ثقل اول)، موضوع ولايت و وصايت را (به مثابه ي ثقل دوم) بيان داشته و امامان بزرگوار را از حضرت علي عليه السلام تا حضرت حجت عليه السلام ياد نموده است. سپس با تغيير مسير کلام، برخي اوليات فقهي از واجبات و غيره در مسائل طهارت و نماز و زکات و حج و نکاح را ياد و شمه اي از هر کدام را در حد کلي گويي آورده است. در ادامه، اين متن به عقيده نامه اي بدل مي گردد که مباحثي کلامي و اعتقادي از اماميه را مخصوصاً در مرزنهادن خود با معتزله و مرجئه بيان نموده است. برخي شعائر ديني و مذهبي در ادامه، البته با تفصيل، پايان دهنده ي متن اين نامه است.
تشتت موضوعات، از هم گسيختگي مباحث، و ناموزوني متن و مخصوصاً بيان برخي احکام فقهي ناهم خوان با مذهب، از قدر اين متن کاسته است. تصريح به مسائلي مانند وجوب قنوت در همه ي نمازهاي 5گانه، نسبت دادن گناه صغيره به پيامبران، و وجوب صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در همه جا، از جمله مباحث ناهماهنگ با مباني انديشه ي امامي است که در اين متن آمده و در نتيجه اسباب آن را فراهم مي آورد که انتساب آن به امام معصوم عليه السلام با ابهام هاي جدي رو به رو گردد. به نظر مي رسد مي توان تصور کرد که اين متن را عالمي از بزرگان شيعي در همان عصر که با موضوعات مبتلابه آن درگير بوده، تدوين نموده است.
متن اين نامه که براي نخستين بار در سده ي 4 ق توسط ابن بابويه و سپس توسط ابن شعبه حراني آورده شده، عملاً در عصر صفوي، و توسط عالمان آن عصر مورد توجه جدي قرار گرفت. فيض کاشاني (وفات 1109 ق) در تفسير الصافي از مواد آمده در آن متن بهره برد (فيض کاشاني، 1374 ش، ج 2، ص 178) و حرعاملي (وفات 1104 ق) در انبوهي موارد به فتاوي آمده در متن "محض الاسلام" در عيون اخبارالرضا عليه السلام استناد کرد (حرعاملي، 1391 ق، ج 1، ص 395، 440، ج 16، ص 129، ج 21، ص 9، ج 24، ص 116، 132، 201، ج 25، ص 330، ج 27، ص 190، ج 3، ص 235؛ همچنين حرعاملي، 1418 ق، ج 1، ص 259، 445 و بسياري صفحات ديگر). در همان زمان سيدهاشم بحراني در غاية المرام (بحراني، غاية المرام، ج 2، ص 118) بخشي از متن اين نامه را به همراه سند روايت و منبع سخن براي استشهاد آورده است. يک سده بعد علامه مجلسي در بحارالانوار و نيز حويزي (وفات 1112 ق) در نورالثقلين (حويزي، 1415 ق، ج 1، ص 181، 226، 264، 372، 452) و ميرزامحمد مشهدي (وفات 1125 ق) در تفسير کنز الدقائق (مشهدي، 1407 ق، ج 1، ص 460، 614، ج 2، ص 495، 172) از آن بهره بردند (براي موارد استفاده در سده ي 13 ق نگاه کنيد به: ميرزاي قمي، 1417 ق، ج 2، ص 540، ج 3، ص 71؛ صاحب جواهر، 1394 ق، ج 1، ص 397، ج 36، ص 244). همچنين گاه بدون يادکردي از نام متن، تنها در حد استشهاد در منابع مختلف از جمله کتاب الخمس شيخ انصاري مورد استفاده قرار گرفته است (شيخ انصاري، 1415 ق، ص 228). اين متن تحت عنوان شرائع الدين، شرائع الاسلام (صاحب جواهر، 1394 ق، ج 7، ص 57؛ آقابزرگ تهراني، 1983 م، ج 13، ص 51)، اصول الدين (همان اثر، ج 2، ص 191) و الاعتقادية الرضوية (کنتوري، 1330 ق، ص 52) نيز در منابع آمده است. آقابزرگ تهراني در الذريعة به ترجمه اي مطبوع از اين اثر اشاره کرده است (آقابزرگ تهراني، همان اثر، ج 26، ص 195).
بجز آثاري که ياد شد برخي آثار به امام عليه السلام منتسب گشته که در منابع متقدم و متأخر به آنها اشاره شده است. نجاشي مجموعه اي از مسائل حضرت را نام برده که در پاسخ ايشان به اصحاب بوده است. مسائل حسن بن طي بن زياد وشاء (نجاشي، 1407 ق، ص 39-40)، سعد بن سعد بن احوص (همان اثر، ص 179)، صباح بن نصر نهدي (همان اثر، ص 202)، ابوجعفر محمد بن سنان زاهري (همان اثر، ص 328)، و معاويه بن سعيد (همان اثر، ص 410)؛ شيخ طوسي هم به گروهي از اين مسائل اشاره کرده است (طوسي، 1417 ق، ص 218، 136، 269، 225). در ميان مسائل مطرح شده و پاسخ هاي داده شده، مسائل محمد بن سنان زاهري داراي اهميت و شهرت بسزايي است. مسائل محمد بن سنان که در منابع متنوعي به صورت پراکنده برجاي مانده، و مؤلفان به فراخور موضوع بدان اهتمام داشته اند، سؤالاتي غالباً در مباحث فقهي و پرسش از چرايي آنهاست. اين گونه به نظر مي رسد که ابن بابويه متن اين مجموعه از پرسش و پاسخ ها را در اختيار داشته و در علل الشرايع به فراواني از آن سود جسته است. در واقع در علل الشرايع، مؤلف هنگام بيان آراء امام رضا عليه السلام تنها به مسائل محمد بن سنان اکتفا نموده است (براي موارد استفاده بنگريد به: ابن بابويه، 1385 ق، ج 2، ص 317، 369، 3778، 404، 424، 478، 479، 480، 483، 493، 494، 501، 507، 520، 547، 592). ابن بابويه از اين روايات در آثار فقهي خود همچون من لايحضر (ابن بابويه، 1404 ق / ب، ج 1، ص 76، ج 2، ص 73، ج 3، ص 565، 502)، و شيخ طوسي در الاستبصار (طوسي، 1375-1376 ق، ج 4، ص 153) و تهذيب الاحکام (طوسي، 1379 ق، ج 9، ص 379) استفاده کرده اند. به همين منوال در سده هاي پسين نيز پاسخ هاي امام رضا عليه السلام به مسائل محمد بن سنان مورد رجوع بسياري از عالمان و نويسندگان قرار گرفت (براي برخي نمونه ها بنگريد به: علامه حلي، 1412 ق، ج 2، ص 262، 160؛ شهيد ثاني، "رسالة في ميراث الزوجة"، ص 275؛ سبزواري، 1373-1374 ق، ج 1 (قسم 3)، ص 494، 662؛ بحراني، 1363 ق، ج 13، ص 10، ج 14، ص 112، ج 17، ص 3، ج 18، ص 287، قمي، 1417 ق، ج 5، ص 27).
قطعات نامه هايي از حضرت رضا عليه السلام به افراد گوناگون را نيز در ميان و لا به لاي آثار متقدم مي توان جست. به عنوان نمونه اي از اين دست قطعه نامه ها رسال به بزنطي است که قطعاتي از آن را ابن بابويه در امالي خود آورده است (ابن بابويه، 1417 ق، ص 61، 104). رسالة امام به عبدالله بن جندب، متن ديگري است که به صورت کامل در تفسير فرات کوفي آمده (فرات کوفي، 1410 ق، ص 103-104) و قطعات و تکه هايي از آن را صفار در بصائر الدرجات آورده است (صفار، 1404 ق، ص 193، 287، به طور غير صريح همان اثر، ص 308).
ابن بابويه در عيون اخبارالرضا عليه السلام (ابن بابويه، 1404 ق / الف، ج 1، ص 240-248) متني کامل از روايت امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش را آورده است. موضوع اين متن هم کلامي حضرت علي عليه السلام با فردي شامي است که تحت عنوان "خبر الشامي و ماسأل عنه اميرالمؤمنين عليه السلام" آمده است. سند اين روايت را ابن بابويه ذکر کرده و عملاً بايد آن را در عداد روايات ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر طايي از پدرش از امام دانست. ابن بابويه همچنين اين متن را در علل الشرايع نيز آورده است (ابن بابويه، 1385 ق، ج 2، ص 593-598، اشاره به متن همچنين همان اثر، ج 2، ص 571) و علامه مجلسي با بهره گيري از اين دو اثر آن را در بحارالانوار نقل کرده است (مجلسي، 1403 ق، ج 10، ص 75-83). حويزي هم در تفسير نورالثقلين بخش کوتاهي از آن را ياد نموده است (حويزي، 1415 ق، ج 1، ص 48).
بجز اين، آقابزرگ تهراني هم آثاري را به نام امام رضا عليه السلام آورده که از آن دست است الفرائض الرضوية. آقابزرگ اين کتاب در مبحث ارث را متني متفاوت نسبت به فقه الرضا عليه السلام ياد کرده است. مولي محمدکاظم بن حبيب الله تبريزي نيز آن را براي سلطان محمد قطب شاه به فارسي ترجمه کرده که در 1033 کتابت شده است (آقابزرگ تهراني، 1983 م، ج 16، ص 149). همچنين است کتابي تحت عنوان دعاء برکة السباع (همان اثر، ج 8، ص 187).
منابع تحقيق:
1. آقابزرگ تهراني، محمد محسن (1983 م)، الذريعة الي تصانيف الشيعة، بيروت: دارالاضواء.
2. ابن جير، علي (1418 ق)، نهج الايمان، به کوشش سيد احمد حسيني، مشهد.
3. ابن عقده، فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام، به کوشش عبدالرزاق محمد حسين فيض الدين؛
4. ابن بابويه، محمد (1385 ق)، علل الشرايع، نجف؛ مکتبه حيدريه.
5. همو (1404 ق / الف)، عيون اخبارالرضا عليه السلام، بيروت: مؤسسه ي اعلمي للمطبوعات.
6. همو (1404 ق / ب)، من لايحضره الفقيه، به کوشش علي اکبر غفاري، قم: مؤسسه ي النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين.
7. همو (1417 ق)، الامالي، قم: مؤسسة بعثت.
8. ابن بسطام، عبدالله و حسين (1385 ق)، طب الائمة، نجف: مکتبة حيدريه.
9. ابن حجر عسقلاني، احمد (1329-1331 ق)، لسان الميزان، حيدرآباد دکن: مجلس دايرة المعارف النظامية الکائنة.
10. ابن شعبه، حسن (1404 ق)، تحف العقول، به کوشش علي اکبر غفاري، قم: مؤسسه ي النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين.
11. ابن شهرآشوب، محمد (1376 ق)، مناقب آل ابي طالب، نجف: مکتبه حيدريه.
12. ابن طاووس، علي (1404 ق)، الاقبال بالاعمال الحسنة، به کوشش جواد قيومي، قم: مکتب الاعلام الاسلامي.
13. همو (1413 ق)، اليقين، به کوشش انصاري، قم: مؤسسة دارالکتب.
14. ابن عساکر، علي (1415 ق)، تاريخ مدينة دمشق، به کوشش علي شيري، بيروت / دمشق: دار الفکر.
15. ابن ماجه، محمد (1952-1953 م)، السنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقي، قاهره: دارالفکر.
16. ابن نجار، محمد (1417 ق)، ذيل تاريخ بغداد، به کوشش مصطفي عبدالقادر يحيي، بيروت: دار الکتب العلمية.
17. ابونعيم اصفهاني، احمد (1934 م)، ذکر اخبار اصبهان، به کوشش ددرينگ، ليدن: بريل.
18. اربلي، علي بن عيسي (1405 ق / 1985 م)، کشف الغمة، بيروت: دارالاضواء.
19. استادي، رضا، "تحقيقي پيرامون کتاب فقه الرضا عليه السلام"، مشکوة، شماره 72 و 73، پاييز و زمستان 1380 ش؛
20. بحراني، سيدهاشم، غاية المرام، به کوشش سيد علي عاشور، بي تا، بي جا.
21. بحراني، يوسف (1363 ش)، الحدائق الناضرة، قم: مؤسسه النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين.
22. بيهقي، احمد (1355 ق)، السنن الکبري، حيدرآباد دکن.
23. جلالي، محمدجواد (1418 ق)، مقدمه بر مسندالرضا عليه السلام، قم: مکتبه الاعلام الاسلامي.
24. جوييني، ابراهيم (1398 ق)، فرائد السمطين، به کوشش محمدباقر محمودي، بيروت.
25. چهارسوقي، محمدهاشم بن زين العابدين، "رسال في تحقيق حال کتاب فقه الرضا عليه السلام"، به کوشش مهدي هوشمند، ميراث حديث شيعه، دفتر هفتم.
26. حرعاملي، محمد (1391 ق)، وسائل الشيعة، به کوشش عبدالرحيم رباني شيرازي و ديگران، بيروت: دار الاحياء التراث العربي.
27. حرعاملي، محمد (1418 ق)، الفصول المهمة في اصول الائمة، به کوشش محمد قائيني، قم: مؤسسه معارف اسلامي امام رضا عليه السلام.
28. حسکاني، عبيدالله (1411 ق)، شواهد التنزيل، به کوشش محمدباقر محمودي، تهران: مجمع الاحياء الثقافة.
29. حويزي، عبدعلي (1415 ق)، تفسير نور الثقلين، قم: مؤسسه اسماعيليان.
30. خطيب بغدادي، احمد (1405 ق)، الکفاية في علم الرواية، به کوشش احمد عمر هاشم، بيروت.
31. همو (1413 ق)، "مختصر النصيحة الي اهل الحديث"، ضمن مجموعه ي رسائل في علوم الحديث، به کوشش نصر ابوعطايا و مصطفي ابوسليان ندوي، بيروت.
32. دارقطني، علي (1404 ق)، سؤالات حمزة، به کوشش موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، رياض: مکتبة العارف.
33. درخشان، مهدي (1363 ش)، "رساله ذهبيه (در علم طب) منسوب به حضرت رضا عليه السلام"، دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران.
34. دلائل الامامة (1413 ق)، منسوب به ابن رستم طبري، قم: مؤسسة البعثة.
35. ذهبي، محمد (1382 ق)، ميزان الاعتدال، به کوشش علي محمد بجاوي، قاهره: دارالمعرفة.
36. رافعي، عبدالکريم (1985 م)، التدوين في اخبار قزوين، حيدرآباد دکن.
37. "رسالة ذهبيه"، منتسب به امام رضا عليه السلام، ترجمه ي کهن ابوعلي حسن بن ابراهيم سلماني، ضمن مقاله ي "رسالة ذهبيه در علم طب" (نگاه کنيد به درخشان، مهدي درهمين مآخذ).
38. الرساله ي الذهبيه، منتسب به امام رضا عليه السلام.
39. سبزواري، محمدباقر (1373-1374 ق)، ذخيرة المعاد، تهران: چاپ سنگي.
40. شبيري، محمدجواد (1376 ش)، "نوادر احمد بن محمد بن عيسي يا کتاب حسين بن سعيد؟"، آينه ي پژوهش، مهر و آبان، شماره 46؛
41. شکوري، جواد (1389 ش)، "نقد سندي رسالة ذهبية"، طب الرضا، مقالات اولين همايش علمي پژوهشي، مشهد.
42. شهيد ثاني، "رسالة في ميراث الزوجة" ضمن مجموعه رسائل الشهيد الثاني، چاپ سنگي قم، مکتبه بصيرتي؛
43. شيخ انصاري، مرتضي (1415 ق)، کتاب الخمس، قم: کنگره جهاني شيخ انصاري.
44. شيخ مفيد، محمد (1414 ق)، الامالي، به کوشش حسين استاد ولي و علي اکبر غفاري، بيروت: دارالمفيد.
45. صاحب جواهر، محمد حسن (1365 ش)، جواهر الکلام، به کوشش محمود قوچاني، تهران: دارالکتب الاسلامي.
46. صحيفة الرضا عليه السلام (108 ق)، منسوب به امام رضا عليه السلام، قم: انتشارات مؤسسه ي امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف.
47. صفار، محمد (1404 ق)، بصائر الدرجات، تهران: منشورات اعلمي.
48. طبرسي، حسن (1392 ق)، مکارم الاخلاق، بيروت: منشورات الشريف الرضي
49. طبرسي، فضل (1417 ق)، اعلام الوري، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام.
50. طوسي، محمد (1363 ش)، الاستبصار، به کوشش حسن موسوي خرسان، تهران: دارالکتب الاسلامية.
51. همو (1364 ش)، تهذيب الاحکام، به کوشش حسن موسوي خرسان، تهران: دارالکتب الاسلامية.
52. همو (1413 ق)، الامالي، قم: دارالثقافة لطباعة و النشر.
53. همو (1417 ق)، الفهرست، به کوشش جواد قيومي، قم: مؤسسه النش الاسلامي.
54. علامه حلي، حسن (1412 ق)، منتهي المطلب، مشهد: مجمع البحوث الاسلامي.
55. عمادالدين طبري، محمد (1412 ق)، بشارة المصطفي، به کوشش جواد قيومي، قم: مؤسسه النشر الاسلامي.
56. فرات کوفي (1410 ق)، التفسير، تهران: انتشارات وزارت ارشاد
57. فقه الرضا عليه السلام منسوب به امام رضا عليه السلام (1406 ق)، مشهد - قم: کنگره جهاني امام رضا عليه السلام.
58. فيض کاشاني (1374 ش)، تفسير الصافي، تهران: مکتبه صدر.
59. قاضي قضاعي، محمد (1407 ق)، مسند الشهاب، به کوشش حمدي بن عبدالمجيد السلفي، بيروت: مؤسسه الرسالة.
60. قرشي، محمدباقر (1372 ق)، حياة الامام الرضا عليه السلام، قم: انتشارات سعيد بن جبير.
61. قمي، ابوالقاسم (1417 ق)، غنائم الايام، به کوشش عباس تبريزيان، مشهد: مکتب الاعلام الاسلامي.
62. کراجکي، محمد بن علي (1322 ق)، کنزالفوائد، تبريز چاپ سنگي.
63. کنتوري، اعجاز حسين (1330 ق)، کشف الحجب و الاستار، کلکته.
64. مجلسي، محمدباقر (1403 ق)، بحارالانوار، بيروت: مؤسسه الوفا.
65. مجلسي، محمدتقي (1331 ق)، لوامع صاحبقراني، چاپ سنگي، تهران.
66. محمد برکت، مقدمه بر مسند الرضا عليه السلام به روايت جويني، ميراث حديث شيعه،
67. مرشد بالله، يحيي (1403 ق)، الامالي، بيروت.
68. مسند الامام الرضا عليه السلام (1406 ق)، به کوشش عزيزالله عطاردي، مشهد.
69. مسندالرضا عليه السلام (1418 ق)، به روايت داوود بن سليمان غازي، به کوشش محمدجواد حسيني جلالي، قم: مکتب الاعلام الاسلامي.
70. مسند الرضا عليه السلام، به روايت ابراهيم بن محمد جويني، به کوشش محمد برکت، ميراث حديث شيعه.
71. مشهدي، ميرزا مهدي (1407 ق)، کنز الدقائق، قم: مؤسسه النشر الاسلامي.
72. نجاشي، احمد (1407 ق)، الرجال، به کوشش موسي شبيري زنجاني، قم: مؤسسه النشر الاسلامي.
73. نسفي، عمر (1378 ش)، القند في ذکر علماء سمرقند، به کوشش يوسف الهادي، تهران.
74. نوري، حسين (1408 ق)، مستدرک الوسائل، بيروت: مؤسسه آل البيت.
منبع مقاله :
هوشنگي، حسين؛ (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (عليه السلام)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}